گفته بودی که چرا محو ِ تماشای منی
و چنان محو که یکدم مُژه بر هم نزنی
مُژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز ِ چشم تو به قدر مُژه بر هم زدنی..
فریدون مشیری
پ.ن: این شعر از ابتهاج نیست