بزن بر طبل بی عاری
که یاران خفته در خوابند و
طی شد عمر بیداری
نه در میخانه ها مستی
نه بر جا مانده هشیاری
بزن بر طبل بی عاری
هزاران دشنه جای تیشه
در دستان فرهاد است
برو شیرین برو شیرین
که در اینجا ندارد عشق بازاری
خداوندا
خداوندا
هزاران وعده میدادی
که از ره میرسد یاری
چرا پس بر نمیدارد کسی
از دوش ما باری
همای آواز آزادی
چرا سر میدهی جایی
که پشتت نیست همخوانی
مگر دیوانه ای مستی بیماری
در اینجا هر کسی سر میدهد آواز
آویزنش بر داری
بزن بر طبل بی عاری
که یاران خفته در خوابند و
طی شد عمر بیداری
نه در میخانهها مستی
نه بر جا مانده هشیاری
همای
۰ نظر
۱۱ دی ۹۸ ، ۱۷:۱۱