تو که در تاریکیام دریای نوری
تو که در غمهای من سنگ صبوری
تو هوای عاشقانی
تو نوای جسم و جانی
تو همان مهتاب شام شوق و شوری
تو امید خفته در صحرای دوری
تو بیا جانان من باش
شب غم مهمان من باش
همه ماندم،
همه خواندم،
به هوای یاد تو ماندم
تو بمان تو بمان تو بمان
تو کویر تشنه جانی
همدم روز و شبانی
تو بمانی تو بمانی
محمدابراهیم جعفری
۰ نظر
۱۸ آبان ۰۰ ، ۲۱:۳۳