موج بیساحل
چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۲ ب.ظ
این غزل از احتراق بغض من حاصل شده
چشمم امشب بر مقام شاعری نائل شده
رقص اشک و آه و بیداد نفس گیر قلم
اعتبار عاشقی بی اذن تو باطل شده
سوزمن با سازتو ، به به چه تصنیفی شود
بین مرگ و زندگی سودای تو حائل شده
من نمی دانم چرا بر عشق تو دل بسته ام
از ازل مهرت مرا مخلوط آب وگل شده
با آکورد عشق تو سنتور قلبم کوک نیست
مطربا بد می نوازی مستی ام کاهل شده
گریه های شمع ورقص شاپرک دربزم عشق
شور این شوریدگی آفت به جان و دل شده
این غزل در هر زمانه از تو می گوید سخن
روزگاری که تعشق موج بی ساحل شده...
مرتضی شاکری
۹۴/۰۴/۲۴
با بی تفاوت ات مرددم نکن که گمان کنم آن را هم ندارم
تمنا میکنم !