از بهشت به بهشت
يكشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۱۷ ب.ظ
صبح دم بود
خورشید نقاب از رخ برکشیده بود
ناگهان
شعله ای سر کشیده بود
آسمان تیره بود، ابرو در هم کشیده بود
همه جا گُر گرفته بود
یاری نبود، راهی نبود
بغض گلو را گرفته بود
برای آخرین بار
مهربانی را در آغوش گرفته بود
تلخ بود، خیلی زود آن فرشته
به سوی آسمان پرگرفته بود
(بعد از آن بی تاب بودند
فرشته های کوچکی که تنها بودند
و از زمین که دیگر جای دلگیری بود
همه به سوی مادر در سفر بودند)
برای فرشته مهربان، زنده یاد بانو شعله رئوفی
امروز نفس ما هم گرفته بود...
افشین
۹۴/۰۶/۰۸