در پس یک ظهر غریب
پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۴:۴۳ ب.ظ
در پس پرده یک ظهر غریب ...
من و یک خواب عجیب …!
رازها در پس این خواب نهان است ...
نهان ...
من کویری بودم!
خالی از شور و نشاط
خالی از نغمه مرغان خوش آواز بهار ...
و فقط من بودم، نالهء مبهم باد ...
خار هم، از دل دیوانه من می رویید!
آسمانم خالی
و در این پهنه ندیدم ابری!
پس خودم باریدم …
آنقدر باریدم ...
تا کویرم گل داد
گلی از عشق درونش رویید ...
پس تو هم باران باش
به کویر دل خود سخت ببار
و برون کن زدلت
نفرت و بیزاری را
و فقط عشق بورز
به خودت،
و همه آدمها
۹۴/۰۷/۰۹