سویم نظری کن
سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۳۹ ق.ظ
جانا به نگاهی، ز جهان بی خبرم کن
دیوانه ترم کن
سرگشته و شیدا ، چو نسیم سحرم کن
دیوانه ترم کن
وای ز جلوه ی دیدارت ، آه ز آتشین رخسارت
وای ز چشم افسون کارت، کزو جانم سوزد
غیر از دل غم دیده ، چه خواهی دگر از من
که بپوشی نظر از من
ترسم که زمانی، تو شوی باخبر از من
که نیابی ، اثر از من
در آتشم از سوز دل و داغ جدایی ، به کجایی ؟
شمعی لرزانم من ، نومید از جانم من ، آهی سوزانم من
چه دیدی ، که از من ، رمیدی
سویم نظری کن ، سویم نظری کن
چون خاک تو گشتم ، بر من گذری کن
رهی معیری
۹۴/۰۴/۰۹