یک بار برایم نوشتی دوستت دارم
من هزار بار خواندمش، هزار بار ضربان قلبم بالا گرفت
هزار بار نفس در سینه ام برید، هزار بار در وجودم ریشه کرد
انگار که هزار بار شنیده ام
انگار که هزار بار نوشته ای ...
یک بار در آغوشت کشیدم
هزار بار خوابش را دیدم، هزار بار تب کردم
هزار بار آرام گرفتم
انگار که هزار بار در آغوشم بوده ای ...
تو یک بار دروغ گفتی
من دروغت را هزار بار تکرار کردم ، هزار بار رویا ساختم
هزار بار باور کردم
انگار خانه ام را روی آب ساخته باشم ...
تو یک بار نبودی
من هزار بار دنبالت گشتم، هزار بار خاموش بودی
هزار بار به در بسته خوردم، هزار بار دلم گرفت
انگار که تمام هزارانم را باخته باشم ...
و اما یک باره در دلم فرو ریختی
و من که تو را هزار بار زندگی کرده بودم هزار بار مردم ...
تو همیشه همان یک بودی
یک دوستی، یک تب، یک رابطه، یک تجربه
و این من بودم که از یک، هزار ساخته بودم ...
هیلا صدیقی