شاعرانه

اشعار زیبا؛ دفتر بهترین شعرهایی که خوانده‌ام

شاعرانه

اشعار زیبا؛ دفتر بهترین شعرهایی که خوانده‌ام

و گه گاهی
دو خط شعری
که گویای همه چیز است و
خود ناچیز...

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رهی معیری» ثبت شده است

باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم 

وز جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم 

من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران 

اول به دام آرم ترا وآنگه گرفتارت شوم 


رهی معیری 

۰ نظر ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۰۹

چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی

چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی

من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم

تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی

خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم

تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی

ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی

من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی

در سینه سوزانم مستوری و مهجوری

در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی

من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی

من سلسله موجم تو سلسله جنبانی

از آتش سودایت دارم من و دارد دل

دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم

کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی

ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟

روی از من سر گردان شاید که نگردانی


 رهی معیری 

۰ نظر ۲۲ تیر ۹۴ ، ۱۵:۰۵

جانا به نگاهی، ز جهان بی خبرم کن

دیوانه ترم کن

سرگشته و شیدا ، چو نسیم سحرم کن

دیوانه ترم کن


وای ز جلوه ی دیدارت ، آه ز آتشین رخسارت

وای ز چشم افسون کارت، کزو جانم سوزد


غیر از دل غم دیده ، چه خواهی دگر از من

که بپوشی نظر از من

ترسم که زمانی، تو شوی باخبر از من

که نیابی ، اثر از من


در آتشم از سوز دل و داغ جدایی ، به کجایی ؟

شمعی لرزانم من ، نومید از جانم من ، آهی سوزانم من 


چه دیدی ، که از من ، رمیدی

سویم نظری کن ، سویم نظری کن

چون خاک تو گشتم ، بر من گذری کن


رهی معیری

۰ نظر ۰۹ تیر ۹۴ ، ۰۲:۳۹