شاعرانه

اشعار زیبا؛ دفتر بهترین شعرهایی که خوانده‌ام

شاعرانه

اشعار زیبا؛ دفتر بهترین شعرهایی که خوانده‌ام

و گه گاهی
دو خط شعری
که گویای همه چیز است و
خود ناچیز...

زندان

سه شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۱۷ ب.ظ

زندان آن زن

مانتوی قرمزش بود

زندان آن پلیس ها

ماشین سیاهشان


زندان پدرم

کت و شلوار راه راهش بود

که راه اداره را فراموش نمی کرد!


زندان های زیادی

در خیابان راه می روند

با تلفن حرف می زنند

سیگار می کشند


مثلاً آن زن

زندانش آشپزخانه کوچکی ست

یا آن مرد

که زندانش را در آغوش گرفته

و دنبال شیر خشک می گردد


یا آن چند نفر

زندانشان اتوبوسی ست

که هر روز شش صبح

به سمت کارخانه می رود


زندان من و تو امّا

تخت خوابی دو نفره بود

که روزها از آن فرار می کردیم

و شب ها

ما را باز می گرداندند!


چراغ ها که خاموش می شد

زیر ملحفه ای راه راه

خود را به خواب می زدیم

تا صدای گریه ی هم سلولی مان را نشنویم... 


حامد ابراهیم پور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی