عشق آنگونه که می دانم و می دانی
جمعه, ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۷ ب.ظ
مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست
هفت قرن است در این مصر فراوانی نیست
به زلیخا بنویسید نیاید بازار
این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست
حال این ماهی افتاده به این برکه خشک
حال حبسیه نویسی است که زندانی نیست
چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش
بشنوید از من بی چشم که کرمانی نیست
با لبی تشنه و بی بسمل و چاقویی کند
ماکه رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست
عشق رازیست به اندازه آغوش خدا
عشق آنگونه که میدانم ومیدانی نیست..
حامد عسگری
۹۴/۰۴/۱۲